سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شما را نمایاندند اگر مى‏دیدید ، و راه نمودند اگر مى‏یافتید ، و شنواندند اگر مى‏شنیدید . [نهج البلاغه]
مشخصات مدیروبلاگ
 
صدف[85]
سکــــــــــــــوت و دوست دارم اشک و بیشتـــــــر هر دوی اینها نمـــــــــــــاد عشــــــــقند. و من به این عشق با اشکی سرشار از لطف خدا افتخار می کنم التـــــــــــــماس دعــــــــــا یا علــــی!

خبر مایه



شب میلاد حسین است و ملک در شادیست

شب فیض است و جهان بار دیگر گلشن شد

شه عالی نسب امشب مفخر ما گشته است

مژده بر ما که زمین قبله نور افکن شد


88/5/3::: 8:7 ع
نظر()
  
  

سلام!

گشتم تا نوشته ای را در وصف عزیزم بنویسم ولی میدونید سر درد شدم نتونستم

دارم ذکر ذاکر که برای گرفتن اذن دخول از امام رضا(ع) ضجه می زنه رو گوش کردم بعدشم عزیز بی قرینه رو

امشب شب دعا و ثناست فردا روز امام زمانیست که از فراغش می سوزیم

عشقی که وقتی بوجود اومد تا عالم هست باید سوخت یعنی خدایا من گنه کار

چشای گنه کارم

گوشای گنه کارم

اصلا خود نالایقم می تونم... اصلا روم میشه بگم آقا من فقط عاشق تو بودم و آقا بهم بگه ای دروغگو

برو تو برای همه برای عشقت دعا کردی برای من وقت گذاشتی؟!

دروغ نگو تو صبح و شبت شده یاد یار خودت چون من و نمی بینی فکر می کنی من تو رو فراموش می کنم یا نمی بینمت

من بر همه اعمالت آگاهم برام نقش بازی نکن

اگه بهش بگم آقا توی هیئتم توی نمازم برات دعا می کنم می دونم دروغ گفتم اگه نوایی رو بشنوم یا یادش و از تلویزیون یا اسمش و جایی بخونم یادم میاد

آقام غریبه ،تنهاست خیلی بیشتر از اینکه فکرش و بکنیم

درسته توی این دنیا غرق شدم ولی همیشه از خودش خواستم و اونم بهم کمک می کنه تا از هدفم دور نشم

آقای خوبم می خوام حالا که در به در این دنیا شدم بهانه ی پیدا کردن گمشدم تو باشی نه عشقم

نوشته بودم خدایا اون و می خوام با تموم ارزشامون در کنار ایناست که اون برام عزیزه نرسیدم غمی ندارم

فقط از شماها جدا شدن برام درد آوره اینکه شما به من نگاه نکنید

اینکه لیاقت عشق شما رو نداشتن برام ننگه

اینکه خدا رو دارم غمی ندارم

 عزیز بی قرینه کی میایی؟!*شفای زخم سینه کی میایی

عزیزم مادرت چشم انتظاره که میایی* سحر خیز مدینه کی میایی

این الطالب بدم المقتول بکربلا!اشکام جاری شد

التماس دعا

.::یا علی::.


88/5/1::: 10:26 ع
نظر()
  

 

 

عید مبعث مبارک

 

 

 

 

 

 


88/4/29::: 9:30 ع
نظر()
  
  

یه روز رفتم تو یه کویر...

 


اونجا هیچکس نبود جز من و یه درخت پیر.

حتی یه قطره آب هم نبود.

اون درخته همه چیز اونجا بود. لااقل اینطور به نظر می اومد.

 

رفتم پیشش نشستم،

 

سایش کم بود ولی خنک بود. خیلی خنک.

 

شاید از سایه ی همه ی درختایی که تا حالا زیرشون

 

نشسته بودم هم خنک تر بود.

 

ازش پرسیدم: اینجا، تنهایی، دلت نمی گیره؟

 

حرفی نزد...

 

دوباره پرسیدم. این بار بلند تر از قبل.

 

سرش رو خم کرد .به من نگاه کرد و گفت : با منی؟

 

گفتم : مگه غیر از تو هم کسی اینجاست؟

 

گفت: خوب معلومه. اینجا پر از همه چیزه.

 

پر از آسمون ، خورشید ، خاک ...

 

گفتم: فقط همین؟

 

گفت: نه . یه چیزه دیگم هست،

 

که از همه چیز تو دنیا مهمتره.

 

گفتم چی؟

 

گفت : تو چی فکر می کنی؟

 

با خوشحالی گفتم آب؟

 

خندید و گفت: خیلی مهمتر از اون.

 

دستامو گرفت و بلندم کرد.

 

گفت : چشماتو ببند و بو کن.

 

همین کار رو کردم...

 

گفت :خب چی شد؟ تونستی ببینیش؟

 

گفتم: من که چشامو بستم چه جوری ببینم؟

 

گفت: اگه بخوای میتونی ببینیش. حتی با چشمای بسته.

 

از حرفش خندم گرفت . ولی سعی کردم کاری رو که می گه انجام بدم.

 

سکوت کردم .سکوتم طولانی شد...

 

بهم گفت: خدا . خدا رو نمی تونی ببینی؟ اون همه چیز اینجاست.

 

اون همه چیز همه جاست...

 

جمله های آخرشو بلند گفت . خیلی بلند.

 

بعد از مدتی گفت : حالا تونستی ببینیش؟

 

چشامو محکم تر از قبل بستم.

 

گفت : شاید بتونی صداشو بشنوی.

 

گفتم:  تو چی؟ می شنوی؟

 

گفت : آره . همیشه. من باهاش حرف میزنم.

 

واسه همینه که هیچوقت تنها نیستم.

 

بعد سکوت کردیم . هردومون...

 

دستای من هنوز توی دستای پیرش بود.

 

قبل از رفتن بهش گفتم: من خدا رو ، نه دیدم ، نه شنیدم.

 

من اونو حس کردم...

 

لبخند گرمی زد و گفت:  راستی سوالی که پرسیدی چی بود؟

 

حرفی نزدم...

 

اون دوباره پرسید. بلند تر از قبل.

 

با خنده گفتم : با منی؟

 

خندید و گفت : مگه غیر از من و تو کس دیگه ای هم اینجا هست؟

 

گفتم: آره . این دفعه آره.

 

گفت: نمی خوای جواب اون سوالی رو که پرسیدی بدونی؟

 

گفتم: نه. دیگه مهم نیست. جوابمو گرفتم.

 

یک سال بعد برگشتم همونجا...

 

ولی دیگه اون درخت پیر اونجا نبود.

 

چند متر اون طرف تر یه درخت جوون و سرسبز دیدم.

 

قلبم تند تند می زد.

 

من چشامو  بستم. سرم رو گرفتم رو به آسمون و بو کردم.

 

خدا هنوز اونجا بود.

 

من لبخند زدم................

 

 

 

 

 


88/4/23::: 8:23 ع
نظر()
  
  

سلام به همه عزیزان

**میلاد مولای ما شیعیان

حضرت علی (ع)مبارک**

و سلام به عزیز تر از جانم

هر کجا هستی می گم با تمام وجودم با تمامی احساس شیرین ِِ

دوست دارم که:

عزیز دلم طبق قولی که دادم برات دعا می کنم

بیادتم زیارت که میرم بیشتر چون میدونم چه قدر عاشقش هستی

اگه اینورا اومدی و من ندیدمت اشکالی نداره

اینکه بوی تو به مشامم میرسه خدارو شکر میکنم

راستی عزیز دلم روزت مبارک

بهت بگم بابایی که بهم میخندی یا بگم...که اینم درست نیست

پس بلند و رسا می گم مردِ دلاورِ من قهرمانِ زندگیم

روزت مبارک

دلگیر نیستم که بهم تبریک نگفتی

اصلا تو ازم دلگیر نباشی بهترین کادو بهترین تبریک و بهترین لبخندیه که بهم دادی

فدای همیشگیت

یا علی مدددددددددددددددددد!!!

خدا نگهدارت

 

 


88/4/14::: 11:16 ع
نظر()
  
  
<   <<   11   12   13   14      >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام به دوست عزیز مهدیار تولد شما مبارک!
+ سلام دوستان عیدتون مبارک
+ با سلام دوستان عزیز شایان و سارا تولدتون مبارک


+ * * * بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیمِ * یَا مُقَلِّبَ القُلوُبِ وَالاَبصارِ * یَامُدَبِّرَاللَّیلِ وَ النّهَارِ * یَا مُحَوّلِ الحَولِ و الاَحوالِ * حَوِّل حَالَنَا اِلَی اَحسَنِ الحَالِ * آمّینَ یَا رَبَّ العَالَمین * ای زیر و رو کننده ی قلب ها و دیدگان * ای تدبیر کننده ی روز و شب * ای دگرگون کننده ی حال و احوال * حال ما را هم به بهترین حال ها دگرگون ساز * آمّین ای پروردگار جهانیان * * * *
+ سلا!امروز چهل روز است از عزیزترینم(مادر)دورم برایش ذکر صلوات و فاتحه ای نثار کنید!
+ نمی گم الهی این غم سراغت بیاد خدا از گناهت بگذره!اگه شما و بقیه به این نیت اومدید وبلاگ زدید شاید!ولی من خواستم دعا کنید برای اینکه عشقم(مادرم )و از دست دادممن از تو میگذرم ولی خدا دعا میکنم که خدا شما را هم نیز ببخشد!من تنها نیستم چون خدا را دارم و لطف کنید برای خودتون از این دعا ها بفرمائید!
+ سلام به دوستی که محبت کردند و برای دل گرفته ی من طلب دوست ... کردید!
+ سلام!خیلی دلم گرفته برام دعا کنید باشه!!!
+ سلام شنیدی چه کسی میخواد به داد ایران و ما برسه؟!آمریکا!
+ مرگ بر منافق مرگ بر وطن فروشها آدم فروشها!