میلاد کریمه اهل بیت
حضرت معصومه (س)
به دختران ایرانی مبـــــــــــارک
التماس دعا
عشق خداست، وزیستن در عشق زیستن در خداست.
عشق یکی از راه های دریافت شفای الهی است واصلی ترین وکوتاه ترین راه.
عشق شفای درون است که نتیجه آن شفای بیرون نیز هست .
عشق مانندیک پل عمل میکند پل اتصال، پل رسیدن به دروازه زندگی.
عشق تجربه ای است که درآن تمام ناخالصیهای انسان زدوده می شود وانسان تطهیر می گردد.
درست همانطور که حرارت سرشت آتش است و خنکی سرشت آب، عشق سرشت روح است.بنابراین اول روح را شفا میدهد چون هر آن چه که به روح وابسته باشد انتهائی ندارد و نقطه پایان برای آن نیست ، بدن میمیرد ، ذهن میمیرد ، ولی روح به بودن ادامه میدهد ،بنابراین شفای اصلی شفای روح شماست.که با آمدن عشق به زندگیتان میسر میگردد.
شفای دوم شامل قلب میشود که (نتیجه شفای روح است) ، قلب در جائی هست که نمیتواند لمس شود ، تنها خداوند است که به قلبتان دسترسی دارد .
وچون درطول زندگی این قلب سخت وسخت تر شده است ، بایستی به مصاف با زره درون خویش برویم ، عضلات سخت شده اند ، سرما بر قلبها سایه افکنده و زندگی بی روح است . ولی هر قدم که دراین نبرد به پیش برویم ، راه هموارتر میشود وبه تدریج یخها ذوب شده و رودخانة شفا جریان می یابد.
تمامی انسانها باعشق پا به عرصه وجود می گذارد ولی در طول مسیر زندگییشان آن راگم می کنند . بدلیل این گم شدگی عشق در درون نوعی خلاء نوعی جای خالی ، نوعی تهی شده گی درما بوجود ،آمده است . ما بدنبال آن عشق هستیم ، نه خدا .زیرا ما هرگزخداوند را ندیده ایم . ولی اگر عشق را دوباره باز یابیم ، آنوقت پشت دراو ایستاده ایم!
زیرا ما خداوند را نمیشناسیم، او برای ما ناشناخته است پس حقیقت ما را احاطه کرده اما ما توان دیدن نداریم مشکل اصلی این است که ما آن بینائی را نداریم . خورشید همواره در حال تابش است ، ولی ما نابینا اگر شما بینائی نداشته باشید ، حتی اگر خورشید بغل دست شما هم باشد ،
چه می توانید بکنید ؟ شما قادر به دیدن آن نخواهید بود و درتاریکی باقی خواهید ماند . بینائی لازم است . وآن بینائی عشق است ...پس بینایی از دیگر اثرات شفا بخش آمدن این موهبت آسمانی است...در عشق تمامی درهای انسان باز میگردد زیرا در زیر باران خداوند قرار میگیرد (باران شفا ).
ابرهای عشق باریدند روی من قلبم را خیساندند جنگل درونم را سبز کردند... آری چنین است آثار باران عشق.
اما چشمهای انسان بر روی ابرهای عشق معطوف نیست! فراموش نکنیم مرغ از آن روز زینت بخش سفره های ما شد که پرواز را فراموش کرد، مرغ دل را رها کنیم تا عشق بورزد.
وابستگی آفت عشق
دوست عزیزم تو بیشتر به چه یا کی وابسته ای؟
به پدر؟ مادر؟ همسر؟ فرزند؟ یا شغل ، مدرک ، موقعیت و ثروت؟ یا به سلامتی ات؟ تفکراتت؟ احساساتت؟ یا اعتقاداتت؟ فرقی نمی کنه ، وابستگی یعنی اینکه خودت را به شیئی غیر از اصل خودت ، چنان ببندی که آزادیَت را بگیرد.
انسان نامحدود و البته آزاد آفریده شده است . و همه هستی مسخّر و در اختیار اوست. هیچ چیزی ارزش آن را ندارد تا انسانی را به خود ببندد و وابسته و زندانی خود کند. و همه هستی رشد و ارتقاءاشان در اینست که در خدمت آدمی باشند نه بر عکس. اشرف مخلوقات و سرور کائنات یعنی این.
من از کجا غم و شادی این جهان ز کجا
من از کجا غم باران و ناودان ز کجا
چرا به عالم اصلی خویش وانروم
دل از کجا و تماشای خاکدان ز کجا
چو خر ندارم و خربنده نیستم ای جان من از کجا غم پالان و کودبان ز کجا
هزارساله گذشتی ز عقل و وهم و گمان از کجا و فشارات بدگمان ز کجا
تو مرغ چارپری تا بر آسمان پری تو از کجا و ره بام و نردبان ز کجا
کسی تو را و تو کس را به بز نمیگیری تو از کجا و هیاهای هر شبان ز کجا
هزار نعره ز بالای آسمان آمد تو تن زنی و نجویی که این فغان ز کجا
چو آدمی به یکی مار شد برون ز بهشت میان کژدم و ماران تو را امان ز کجا
دلا دلا به سررشته شو مثل بشنو که آسمان ز کجایست و ریسمان ز کجا
شراب خام بیار و به پختگان درده من از کجا غم هر خام قلتبان ز کجا
شرابخانه درآ و در از درون دربند تو از کجا و بد و نیک مردمان ز کجا
طمع مدار که عمر تو را کران باشد صفات حقی و حق را حد و کران ز کجا
اجل قفس شکند مرغ را نیازارد اجل کجا و پر مرغ جاودان ز کجا
خموش باش که گفتی بسی وکس نشنید که این دهل زچه بامست و این بیان زکجا
حالا وقتی خودت را وابسته به موقعیت یا فردی می کنی ، در واقع خود را از موقعیت برتر و آزادی که داری به جایگاه پَست و محدودی تنزّل داده و گره می زنی. خود را شکننده می کنی. افراد و اشیاء دیگر زوال پذیر و رفتنی اند. شغل ، مدرک ، ثروت ، سلامتی ، احساس و … ، همه تغییر پذیر و از بین رفتنی اند. و هرکس به آنها وابسته باشد نیز رنج فرسودگی ، تنهایی، جدایی و پست شدن را ناچاراً ، همواره با خود دارد.
منبع: سایت شهید آوینی
ما عشق و وفا را زتو آموختیم
هنگامی که با خود به فکر فرو می روم این نکته در نظرم موج
می زند که خدا چقدر بخشنده و مهربان است که به خاطر معرفت
و عشقی که به ما داشته و ما نیز او را دوست بداریم خلق کرده
است .
ای خدا توبه ما عشق و محبت آموختی ؛عشقی که تو به ما داشتی
وداری وعشقی که به ما دادی تا ما نیزعاشق تو باشیم تامانیز عاشق
تو باشیم ،عاشق بندگانت باشیم.
خدای مهربانم زندگی با محبت و وفا چه قدر زیباست ...چه قدر
اتحاد و یک پارچگی را دربر دارد ....چه قدر مسرت و شادمانی
را ......
400)width=400;">
تجسم دنیایی که مملوء از عشق و وفاست چه قدر جالب و دیدنی
است دنیا محل گذر است ،اگر عشق و وفایی که خدا در وجودمان
سرشته است را شکوفا سازیم دنیا بهشت برین خواهد شد.